نوشته شده توسط : احسان اسکندری


هوا سرد بود. برف آرام آرام می بارید...



دخترک داد میزد : گل بدم خانم گل آقا گل بدم؟




دخترکی که همراه مادرش بود گفت: مامان واسم یک گل میخری؟




و مادرش با مهربانی جواب داد:




نه عزیزم بریم جلوتر برات کتاب داستان دختر کبریت فروش را میگیرم...


فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز


:: موضوعات مرتبط: عشق , ,
:: برچسب‌ها: غم , عشق , فقر , بی اعتنایی ,
:: بازدید از این مطلب : 358
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : دو شنبه 22 آبان 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان اسکندری
پسرک جلوی خانومی را میگیرد و با التماس میگوید :

خانم !

تو رو خدا یه شاخه گل بخرید

زن در حالی که گل را از دستش میگرفت

نگاه پسرک را روی کفش هایش حس کرد , چه کفش های قشنگی دارید!

زن لبخندی زد و گفت:برادرم برایم خریده است دوست داشتی جای من بودی؟

پسرک بی هیچ درنگی محکم گفت : نه ولی دوست داشتم جای برادرت بودم !

تا من هم برای خواهرم کفش می خریدم...

 

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز


:: موضوعات مرتبط: , ,
:: برچسب‌ها: فقر , محبت , مریم , تنهای , کفش , عشق , ,
:: بازدید از این مطلب : 352
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : شنبه 20 آبان 1391 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد